سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آهای یه نفر تو این جزیره تنهاست
لینک دوستان

سهلام به همیه دوست جونای دماغ سوخته خودم ....چرا دماغ سوخته ؟ چون علی رغم تلاش بغضی ها در تو دل خالی کردن ما ....ما به سلامتی رفتیم مهمونی (قابل توجه بعضی ها ) خیلی هم خوش گذشت 

و اما اصل مطلب ...غرض از مزاحمت این بود که بگم ....همه چی آرومه ولی من نمیدونم چرا انقده بدبختم .....اندر قیل و قالات چرند زندگی باید بگم که وضع خیلی خرابه .....بلاگفا گوز پیچ شده ....دوشنبه ها ناهارکوفته تبریزی داریم.....دو ماه که حقوق نداریم ....خواهرم از فردا دیگه مانتو کوتاه نپوش ....شیود های نازنینت هم تو باشه....چهارشنبه ها لوبیا پلو با گوشت مرغ سفارش میدیم ....ساعت کاری 7:30 تا 17:00 یک ساعت اضافه شد.....تردد اضافی ممنوع می باشد ....اگه خواهر ها و برادر های خوبی باشید سه شنبه ها خورشت قورمه سبزی با روغن کاسترول GTX  براتون می خرم .....

و من ریز بار این همه بی رحمی ( من گشنمه ...کوفته نمی خوام ) جملات قلمبه سلنبه در میکنم ....تز میدم در حد بوندسلیگا....و فیلسوف میشوم خفن ( ایکون یه ویدا که ریز بار سختی ها یه فیلسوف بزرگ شده که حرفی برای گفتن داره )...تو پست بعدی یکی از بی سلیقگی های مردم ایران رو به فیلسوفی خواهم کشید

در آخر مهمونی آقا امام زمان بهتون خوش بگذره و تو این شب قشنگ دعا یادتون نره ( برای عاقبت بخیری بلاگفا هم دعا کنید ...جوونه و خطا کار )





[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 1:49 عصر ] [ آشانا ]

چند تکه آرزو

کاش زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم .

کاش بخشی از
زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم.

کاش وقتی آسمان بارانی است از زلال چشم
هایش تر شویم .

کاش بین ساکنان شهر عشق ردپای خویش را پیدا کنیم.

کاش در نقاشی
دیدارمان شوق ها را ارغوانی تر کنیم.

کاش با حرفی که چندان سبز نیست قلبهای نقره
ای را نشکنیم .

مرغ آمین هم از آنجا بگذرد حرف های قلبمان را یشوند.




[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 1:48 عصر ] [ آشانا ]

من تو جزیره تهنای ها گم شدم ....انقده گم شدم که خودم رو هم

نمی تونم پیدا کنم من کیم ؟...اینجا کجاست؟ ...نکنه مردم

نکنه هنوز تنم گرمه  هیچی حالیم نیست


[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 1:48 عصر ] [ آشانا ]

عباس جونم داره میاد .....گفته که برام یه چیزی خریده ....ولی بهم نمیگه چیه ؟.....دیروز خودم رو کشتم ...زدم به در رو دیوار....فیلم بازی کردم .....لوس بازی در آوردم ....یه عالمه حرف زدم تا از زیر زبونش بکشم که چی برام خریده ....نگفت که نگفت ....بهش گفتم خیلی بنجسی ....گفت اکشال نداره ، من حال میکنم که تو اینجور موارد بنجس باشم .....گفتم خیلی بدی که نمی گی ......گفت حالش به همینه که نگم ....گفتم من ذوق دارم ....گفت منم عاشق اینم که ذوقت رو ببینم .....گفتم ببین چشام شیطون شده ...گفت من این کارا رو میکنم تا برق چشای تو رو ببینم.....قابل توجه شبنم خانوم ....هر کی برا من نقشه بکشه ....عاشقمه

بهم گفته خودت حدس بزن چیه ؟ ....ولی من این دفعه واقعا کم آوردم ....و اصلا نمی تونم حدس بزنم چیه !

اولش گفت 3 تا حق داری حدس بزنی ....بعد من جر زنی کردم ....گفتم ....ااااااااا 3 تا کمه .....10 تا.....از 10 تا حالا 2 تاش سوخته ......اولش گفتم می خوای برام زرافه بخری .....گفت نه ....اون جای خودش رو داره ....آخه من خیلی زرافه دوست دارم ..... 3 تا زرافه دیدم تو پاساژ گلستان عاشقشون شدم ...از این زرافه های دکوری که خیلی با حالن....خال خالین ...دومی شو گفتم ...شاید از همون حباب های موزیکال که امیر حسین شکستش .....گفت نه اونم نیست ......

حالا من تا شب که عباسی میاد فرصت دارم 8 تا دیگه حدس بزنم ......دوست جونیا کمک کنید تقلب برسونید ....عباسی پس کی میای .....منتظرمااااااااااااااا




حالا جشن میگیریم

تفلد تفلد .....عید....دست ....جیغ.....داد



تفلد عید روز بابا بزرگا ....خیلی بابا ها ....یه کم بابا ها.....تازه بابا شده ها ....می خوام باباشم اااا....و می خوام زن بگیرما و شلغم های عذب مبالک

تفلد عید روز بابا جونیای همه مبارک




عباس جونم تفلد عید روزت مبارک ....20 سال دیگه که بابا شدی بابایی بودنت رو هم اون موقع تبلیک میگم






خورشید چراغکی ز رخسار علسیت

مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست

هر کس که فرستد به محمد صلوات

همسایه دیوار به دیوار علیست



نازد خدا به خودش که حیدر دارد

دریای فضائلی مطهر دارد

همتای علی نخواهد آمد والله

صد بار اگر کعبه ترک بردارد





[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 1:47 عصر ] [ آشانا ]


وای ارموز ( همون
امروز ) انگذه کار کردم مردم ......از صبح می
خواستم بیام بهتون بگم که عباسی چی بلام خلیده بود ولی
هی نمی شد ....ریس جون هی خورده
فرمایش داشتن .....این کا رو کردی
....اون کار رو کردی ...اون صورت حساب رو
رد کردی ....این صورت حساب فوری
زود ردش کن ....یه فرم درست کن
فلان چیزا توش باشه ....خسته شدم ....دوباره مخم گوز پیچ
شده ....

و اما بگم که من همون روز
برنده شدم ....یعنی اینکه همون
حدس دوم ام ....درست بود .....و یه ضد حال اساسی به عباسی داده بودم ....ولی عباسی چون
خیلی بنجسه و شیطون بهم نگفته بود درست گفتی .....گذاشته بود همون
جوری بمونه تا خودش بیاد .....خیلی بنجسه نه
....خودم میدونم...عباسی هم یه ضد حال واسم گذاشته بود کنار
که اون بمونه واسه فردا



اینم عکس اش ....




عباسی گفتی شبا می خوای این
وبغل کنی بخوای .....گفتم آره ...ولی اینو بغل نکردم
....بلوز بنفشه تو بغل کردم خوابیدم .....انقذه حال داد

تا اطلاع ثانوی من اینجام
.......SNOOPY 
رو هم با خودم میبرم

[ یکشنبه 89/5/31 ] [ 1:47 عصر ] [ آشانا ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ